تاریخ : جمعه 7 بهمن 1390
نویسنده : شــــــــادی

 

 
یه روز یه دانشمند یه آزمایش جالب انجام داد... اون یه آکواریم شیشه ای ساخت و اونو با یه دیوار شیشه ای دو قسمت کرد. تو یه قسمت یه ماهی بزرگتر انداخت و در قسمت دیگه یه ماهی کوچیکتر که غذای مورد علاقه ی ماهی بزرگه بود. 


ماهی کوچیکه تنها غذای ماهی بزرگه بود و دانشمند به اون غذای دیگه ای نمی داد... او برای خوردن ماهی کوچیکه بارها و بارها به طرفش حمله می کرد، اما هر بار به یه دیوار نامرئی می خورد. همون دیوار شیشه ای که اونو از غذای مورد علاقش جدا می کرد. بالاخره بعد از مدتی از حمله به ماهی کوچیک منصرف شد. او باور کرده بود که رفتن به اون طرف اکواریوم و خوردن ماهی کوچیکه کار غیر ممکنیه.


دانشمند شیشه ی وسط رو برداشت و راه ماهی بزرگه رو باز کرد اما ماهی بزرگه هرگز به سمت ماهی کوچیکه حمله نکرد. اون هرگز قدم به سمت دیگر اکواریوم نگذاشت.


میدانید چرا؟


اون دیوار شیشه ای دیگه وجود نداشت، اما ماهی بزرگه تو ذهنش یه دیوار شیشه ای ساخته بود. یه دیوار که شکستنش از شکستن هر دیوار واقعی سخت تر بود اون دیوار باور خودش بود. باورش به محدودیت. باورش به وجود دیوار. باورش به ناتوانی.


ما هم اگه خوب تو اعتقادات خودمون جستجو کنیم، کلی دیوار شیشه ای پیدا می کنیم که نتیجه ی مشاهدات و تجربیاتمونه و خیلی هاشون هم اون بیرون نیستن و فقط تو ذهن خود ما وجود دارند.  
ستایش چت
نیای پشیمون میشی
امکانات عالی
سرعت بالا
با درجه ها زیباو جدید

|
امتیاز مطلب : 128
|
تعداد امتیازدهندگان : 40
|
مجموع امتیاز : 40

آخرین مطالب

/
باسلام و خوش امدگویی دوستانی که مایل باشن به عنوان نویسنده در این وبلاگ مارو یاری کنند به شرایط زیر توجه کنید ا – اگر میخواهید به ما بپیوندید باید عضو فعالی باشید و به طور مداوم در بحثها شرکت کنید 2- مطالبی که برا گذاشتن در وب استفاده میکنید مربوط به موضوع تعیین شده باشد 3-در صورتی که به هر دلیلی مدت مشخصی نمیتونستین به وب سر بزنید حتما به ما اطلاع دهید . 4- در صورتی که یک نویسنده بدون اطلاع از 1هفته بیشتر در وب هیچ حضوری نداشته باشد توسط مدیریت وبلاگ حذف خواهد شد .هم اکنون اگر با این شرایط موافقین تو نظرات درخواست بدین