خوشبختیه خود را فقط درآن و با همسرشان می خواهند.پس چرا بعد از یک مدت
زندگی خواسته قلبیه خود را فراموش می کنیم؟اگر از زندگی یا از معشوقه خود
ناراضی هستیم ،اگر احساس می کنیم نیاز داریم به عاشق شدن و عاشق بودن چرا
راه خیانت را انتخاب می کنیم؟چرا همسر خود را فراموش می کنیم ؟مگه این امکان
وجود نداره که همیشه عشق را از همسر خود طلب کنیم؟ واقعا تمام وعده هایی را
که به همسرمان ،به کسی که تمام رویاهایش را در ما جستجو کرده ،دادیم رو
فراموش کردیم ؟مگه ما روز عقد عهد نکرده بودیم که همیشه در سختیها و مشکلات
با همیم! پس چرا؟واقعا دیگه راهی جز خیانت برامون نمونده؟می دونید نتیجه این کار
چیه ؟دیگر همسرمان ،شریک زندگیمان،شریک غمها و شادیهایمان ،حتی اگر با ما
بمانند عاشق ما نخواهند بود و بعد از یک مدت ناراحتی و غم و اندوه فراوان ما را
فراموش خواهند کرد چه در کنارمان باشند چه نباشند !پس بیاین خودمونو فریب
ندیم.بدنبال هوای نفسمون نریم و همیشه عشق را در همسر خود بجوییم چون بعد از
عشق به خدا ،نابترین و پاکترین عشق ،عشق به همسر است
اما باید همیشه در نظر داشته باشیم که شاید خود ما باعث به وجود آمدن چنین بی
وفایی (خیانت) می شوییم....چگونه؟؟؟
معمولا سال هایی اول زندگی بدلیل وجود عشق در هر دو طرف و وجود هورمونی در
مغز( که فقط 18 ماه اول زندگی دوام می آورد) زوج ها زندگی خوبی را دارند و از با
هم بودن لذت خاصی می برند اما بعد حدود یک دو سال عشق انان (روابط عاشقانه)
کم کم انرزی خاص خود را از دست می دهد و تازه افراد نوعی از زندگی متفاوت را
شروع می کنند ..... اگر زوجین در شروع این زندگی نتوانند آن شوق و شور لازم
اوایل زندگی را داشته باشند و تلاشی برای حفظ روحیه متقابل نکند ....در نتیجه
زندگی انان ان شور و شوق خود را از دست داده و """""یک نواخت"""" می شود...
همین ""یک نواختی""" هم یکی از دلایل بی وفایی (خیانت) همسران محسوب می
شود.